برداشت های کاملن شخصی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۹
خرداد

انگار کسی دنیا را با دو دست گرفت و محکم تکان داد. همه چیز به‌هم خورد. اول صداهای کوچکی از دور آمد. بعد صداها بلندتر شد. بعد صداها نزدیک‌تر شد. رادیو موسیقی‌اش را قطع کرد و چیزهایی گفت که پدرم ترسید. مدرسه‌ها تعطیل شدند. و اداره‌ها. و خیابان‌ها خلوت شد. و بیمارستان‌ها شلوغ شد. و صدای آمبولانس و آزیر روز و شب می‌پیچید توی شهر. و در شهر کسی نبود. انگار مرگ مثل ولگردِ مستی صبح تا شب با توپ و تانک و تفنگ افتاده بود توی خیابان‌ها دنبال آدم‌ها و مردم از ترس او توی زیرزمین‌ها و سنگرها پناه گرفته بودند.

  • علی اصغر مهدوی
۲۹
خرداد

یادآوری خاطرات تلخ گذشته اغلب کار معقولی نیست. این خاطرات مثل مین‌های خنثی‌نشده‌ای هستند که در میدان وسیعی دفن شده‌اند؛ میدانی که دورتادور آن سیم خاردار کشیده شده است. با این حال، هر لحظه ممکن است از سر بد‌شانسی و بی‌احتیاطی محض کسی برود آن‌طرف سیم‌ها و یکی از آن‌ها منفجر شود و زندگی را که خیلی چیز معرکه‌ای هم نیست حداقل برای مدتی، از آنچه هست تحمل‌ناپذیرتر کند. به هر حال علت نوشتن این متن آن است که چند وقت پیش کسی ناخواسته، اما با تمام نیرو، مرا انداخت آن‌طرف سیم‌های خاردار.

  • علی اصغر مهدوی
۲۷
خرداد

واقعیت این است من هرگز عاشق نشده‌ام. خجالتی‌تر از آنم که در هفده سالگی -و حالا هم- به دختری نگاه کنم چه رسد به این که عاشقش هم بشوم. من حتا وقتی با لیلا، خواهرم حرف می‌زدم نمی‌توانستم توی صورتش نگاه کنم. نمی‌دانم این خصلت عوضی از کجا به من رسیده بود اما هر چه بود همیشه از آن رنج می‌کشیدم.

  • علی اصغر مهدوی